در تمنای توام....

ساخت وبلاگ

در تمنای توام....
همچون مترسکی در یک مزرعه تنها، تنها تو را تمنا میکنم....تمنا میکنم یارم را در طوفان هایی ک با هر وزش تنه ی پر از کاهم را در هوا معلق میکند...تمنا میکنم حتی کلاغی را ک خودم میترسانمش....چون تحمل تنهایی را در جهان بی تو ندارم تحمل ندارم ک نباشی و من هر چند مصنوعی لبخند به لب داشته باشم....گاه از این تنهایی دلم میخواد بتوانم حرکت کنم؛ حرکت کنم تا بتوانم حتی سقوط کنم...در لب پرتگاهی بایستم و این بار به اخرین لحظه ی زندگی ام لبخند بزنم و بپرم تا از این تنهایی نجات پیدا کنم...
سقوط را در این هیاهوی عظیم ترجیح میدهم چون چون تحمل ندارم
دیگر بس است هر چه بقیه به نزدیکم امدند و من نتوانستم کاری کنم حتی نتوانستم یار کودکی ام را در میان مزرعه ای از گندم های زرد بلند شده پیدا کنم...هیچ چیز سخت تر از این نیست ک نتوانی حرکت کنی گاه برای انچه ک دلت میخواهد و گاه حتی برای چیزی ک حتی برایش مجبور هستی ....در این عصر غم انگیز همچنان روز هایی ک در پی هم گذشتند و گذشتند و من تنها بودم امروز هم گذشت و من نیز همچنان به افق خیره شده ام به امید فردایی ک بتوانم  ذره ای قدم بردارم...شاید توانستم بپرم شاید توانستم سقوط کنم.:)
زندگی چون ساعتی است ک عقربه هایش میگذرد اما نمیدانم چرا برای من همه چیز متوقف شده است...لحظه..زمان...مکان...و حتی همین عقربه ها ک ذره ای از جای خود تکان نمیخورند....تنها تکرار و تکرار و تکرار...
زندگی همین است میرود، میگذرد، میبرد...و چ تلخ و زیباست ک نمی ماند...
به امید اینکه فردا بتوانم ،بتوانم سرم را برگردانم و دستی بر گندم ها بکشم....بتوانم از تمنای دلم دست بکشم...شاید روزی بتوانم فراموش کنم یاری را ک در حسرت پیدا کردنش مانده ام...اما تنها امیدم به فردای روشن همین است، ذره ای فراموشی ذره ای بیخیالی....
ساعت ها میگذرد ک دارم حرف میزنم اما عقربه ها تکانی نخوردند هنوز  ۰۰: ۰۰  است...مانده تا فردا مانده تا تکرار دوباره و من هنوز در تمنای توام اما اینبار تنها تر از قبل اما اینبار غمگین تر از قبل....(:(:(:

+ نوشته شده توسط f@r¡ba در شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶ و ساعت |
❤عشق❤...
ما را در سایت ❤عشق❤ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faribafathi79 بازدید : 285 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 21:39